تفکر گروهی چیست؟
در همين حال هر كس كه در «تفكر گروهي» به معناي واقعي آن مشاركت جويد مسووليت استدلال عقلايي خود را كنار گذاشته است. كسي كه گروهي ميانديشد، براي تصميمگيري درباره درست و غلط به جاي خود، به درجات مختلف متكي به ديگران است.
مثلا شخصي را در نظر بگيريد كه عضو انجمن معتادان به الكل است. او فكر ميكند: «به نظر اينها وضعيت من خوب است. پس بايد وضعيتم خوب باشد.» اما معيار اين خوب بودن چيست؟ آيا معياري عيني است و اگر بله، كدام است؟ آيا معيار فقط همين ديگراني نيستند كه وضعيتي كم يا بيش مشابه با شما دارند؟
يك مثال ديگر اين است كه فرد به خودش ميگويد: «مردم از من خوششان ميآيد. پس بايد كارم درست باشد.» باز هم معيار كار درست بودن در اينجا چيست؟ مردم دقيقا از كدام چيز شما خوششان ميآيد؟ علاقه آنها حقيقي است يا خير؟ و اگر حقيقي است، نظر شما درباره معيار قضاوت آنها چيست؟
تفکر گروهی
فرديت و عقلانيت نيازمند تفكر بسيار هستند. فردي كه به تفكر گروهي پناه ميبرد در واقع از مسووليت فكر كردن شانه خالي كرده است – مثلا همين كه نمونه سوالاتي كه در بالا مطرح كردم را از خود بپرسد.
هربار او سعي ميكند با شانه خالي كردن و طفره رفتن به خيال خودش «زندگي را براي خود سادهتر كند.» اما در واقع زندگي از ابعادي ديگر براي او سختتر ميشود.
چگونه؟ براي آنكه با فرار از مسووليت تفكر فردي، او در زندگي پيوسته بيشتر و بيشتر وابسته به تفكر و تشويق ديگران ميشود.
شكي نيست كه در جهان پيچيده و درهم تنيده واقعيت، حتي يك انسان فردگرا نيز به ديگران وابستگي دارد. مثلا او نميرود براي درمان خودش جراحي مغز بخواند و بعد بيايد تومور مغزياش را عمل كند. ممكن است حتي درباره كاركرد اتومبيلاش نيز چيزي نداند، يا همين طور درباره كامپيوترش.
براي اين منظور، او وابسته به دانش و خدمات ديگر افراد است، اما با اين حال او از مسووليت فكر كردن شانه خالي نميكند. او درمييابد چه زمان دانش لازم است و چه دانش (يا تخصصي) لازم است و براي پر كردن خلاء آن بايد چه كار كند.
حتي در برابر يك متخصص هم او تناقضات را به پرسش ميكشد و سعي ميكند درباره نتيجهگيريها از وي توضيح بخواهد. استدلال فردگرا همه فعال و درگير شونده است، حتي اگر دانش او در يك حوزه خاص بسيار محدود باشد.
درست است كه ارائهكنندگان كالاها و خدمات متخصص هستند، اما همه مصرفكنندگان نيز قواي تفكر دارند. تفكر گروهي به اين شكل زندگي ذهني و رواني افراد را عقيم ميگذارد. حس اعتماد و اطمينان به نفس فرد را خدشهدار ميكند. باعث ميشود فرد احساس فرمانرواي زندگي خود بودن را نداشته باشد.
فردي كه مدام به سراغ تفكر گروهي ميرود دوست دارد كه هميشه عضوي از يك مجموعه باشد. فردگرا روابط اجتماعي را با آغوش باز ميپذيرد، اما نه به خاطر ارزش فينفسه خودشان.
كسي كه به تفكر گروهي خو گرفته از روابط اجتماعي به اين دليل استقبال ميكند كه به او احساس كامل بودن و آرامش ميبخشند.
فردگرا روابط اجتماعي را در صورتي ارج مينهد كه طرفين آن انسانهاي ارزشمندي باشند و اين ارزشمندي بر پايه قواي ذهني، شخصيتي و علايق و باورهاي خاص آنها است. كسي كه گروهي فكر ميكند از با ديگران بودن لذت ميبرد، فردگرا برخي اشخاص خاص را ميپسندد.
نمي توان يك شبه نوع شخصيت خود را از يكي از اين دو گونه به ديگري تغيير داد، اما ميتوان تفكر گروهي و فردگرايي را بر دو سر يك طيف پيوسته در نظر گرفت.
اگر اينچنين در نظر بگيرند، در زندگيتان پيوسته در حال حركت از سوي گروهي به سمت فردگرايي هستيد. مجبور خواهيد شد كه اشتباهات فكري را تشخيص داده و اصلاح كنيد و هرچه بيشتر و بيشتر زندگيتان را برپايه استدلال منطقي استوار كنيد تا باور اكثريت.
آنگاه عقايد و نتيجهگيريهاي عموم ديگر براي شما معيار قضاوت نخواهد بود. فردگرا اين سوال را در خود دروني ميكند كه «من چه فكر ميكنم و براي اين فكرم چه دلايلي دارم؟» اين بايد به تدريج جايگزين عادت تفكر گروهي شود كه ميگويد «بقيه چه فكر ميكنند؟»
فردگرايي اساس جامعه آزاد را تشكيل ميدهد. فردگرايي خيلي عميقتر از يك مشي شخصي، يا حتي باوري اخلاقي است. فردگرايي يعني چگونه استفاده از ذهن در سامان دادن به تمام امور زندگي، يعني به نوعي بازتاب فلسفه فكري در قالب اعمال زندگي روزانه است.
كساني كه گروهي فكر ميكنند اغلب سوسياليسم و كنترل دولتي را ميپسندند. آنها تاييد اعمالشان توسط ديگران را دوست دارند و ميخواهند كه از اين طريق قواعد كارشان روشن شود.
فردگرايان براي آنكه به تواناييهايشان دست يافته و بتوانند آنها را محقق كنند به آزادي نياز دارند. آنها ترجيح ميدهند اشتباهات و اصلاحات، خود را داشته باشند تا اينكه ندانسته از دستورالعمل سايرين پيروي كنند.
راست است كه ارقام قدرت دارند، اما اين قدرت بايد بر پايه تفكر و فعاليت اذهان مستقل باشد. جامعهاي كه همه مردماش مدام منتظرند كه ديگران به جاي آنها فكر كنند براي طولاني مدت دوام نخواهد آورد. افراد نيز همين طورند.
گاهی از اوقات تمایل یک گروه کاری ، اجتماعی و یا سیاسی به همبستگی باعث می شود که افراد گروه تمایل خود را برای اظهار نظرمخالف با نظر گروه، بیان راه حلهای جایگزین و یا بیان نظرات انتقادی خود خودداری کنند.
در این هنگام می گوئیم که گروه فوق دچار عارضه “تفکرگروهی ” شده است. تفکر گروهی موجب دور شدن گروه از تصمیم گیری هوشمندانه و یافتن راه حل مسائل می شود .
ایروینگ جین در سال 1972 هنگام تحقیق در مورد نارسائی های تصمیم گیری گروهی متوجه این مطلب شد که وقتی در گروهها نظرات مخالفی وجود ندارد اطلاعات لازم برای تصمیم گیری هوشمندانه جمع آوری نمی شود و مسایل به خوبی مورد تجزیه و تحلیل قرار نمی گیرند و در نهایت گروه تصمیمات ضعیف می گیرد .
طبق نظر جین امکان بروز تفکر گروهی افزایش می یابد:
· وجود رهبر قوی
· وجود همبستگی گروهی زیاد
· فشار شدید بیرونی برای گرفتن تصمیمات صحیح
اما بروز تفکر گروهی فقط مختص به موارد فوق نیست . بنابراین شناخت نشانه های بروز این عارضه برای تیم ها و گروهها بسیار مهم است:
نشانه های تفکر گروهی
توجیه کردن:
گاهی علیرغم وجود شواهد کافی برای غلط بودن تصمیم، گروه سعی می کند خود را با عقلانی جلوه دادن آن توجیه کند: ” تصمیم ما درست است زیرا فلان گروه با آن مخالف است.”
فشار هم گروهی ها:
وقتی یکی از اعضای گروه نظر دیگری ابراز می کد یا سوالی در مورد تصمیم مطرح می کند افراد دیگر گروه وی را تحت فشار قرار میدهند که نظر گروه را بپذیرد.
غرور:
وقتی گروه موفقیتهایی کسب کرده باشد این تفکر شکل می گیرد که هر تصمیمی که گروه می گیرد درست است: “قبلا هم تصمیمات ما مخالفینی داشت ولی دیدید که ما درست فکر می کردیم.”
تفکر کلیشه ای:
هر چه تفکر گروهی به سمت یکدستی پیش برود خود را دارای ویژگیهایی برتر اخلاقی و تشخصی نسبت به دیگران و دیگر گروهها می پندارد بنابراین نگاهی منفی نسبت به دیگران پیدا می کند سعی می کند با رفتار و تصمیمی متفاوت این تمایز خود را اثبات کند.
خود سانسوری:
افراد برای حفظ همرنگی با گروه افکار، ایده ها و اطلاعات خود را مخفی می کنند.
نمایش اتفاق کلمه:
چون کسی نظر مخالفی نمی دهد هر کس فکر می کند در گروه اتفاق نظر وجود دارد بنابراین افراد فکر می کنند پس تصمیمات درست است.
چالشی که هر گروه و هر رهبر گروهی با آن مواجه است این است که تصمیماتی هوشمندانه گرفته شود، بنابراین باید محیطی مساعد برای تضارب آرا و بیان نظرات مختلف ایجاد نماید بنابراین باید دقت شود که در گروه فرایند حل مساله و اتخاذ تصمیم به درستی طی شود:
· اهداف مشخص شوند
· مساله به درستی ریشه یابی شود.
· اطلاعات لازم به دقت جمع آوری شوند
· راه حلهای مختلف بیان شوند
· فرضیات مختلف مورد بررسی قرار بگیرند
· ابراز ایده های مختلف مورد تشویق قرار بگیرد
· ریسکهای اجرای هر گزینه مورد ارزیابی دقیق قرار بگیرد
· در صورت لزوم ایده هایی که رد شده است مورد بررسی مجدد قرار بگیرد
علاوه بر اینها باید همواره مترصد دیدن نشانه های تفکر گروهی باشیم و اگر این نشانه ها را ملاحظه کردیم فورا آن را در گروه مطرح کرده و به بررسی آن بپردازیم. در ضمن می توانیم سعی کنیم روشها و ابزارهای مختلف تصمیم گیری گروهی را به اعضای گروه بشناسانیم .
منبع: